سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه من ....غصه چرا؟!


ساعت 4:41 عصر یکشنبه 86/8/20

سلام

به دنیای من خوش اومدی

اولین یاد داشتی که برات فرستادم چی بود؟


¤ نویسنده: دوست کوه نشین تو

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:2 عصر یکشنبه 86/8/20

عزیزم
 قلب من رو به تو پرواز می کند
مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان .
 اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند .
اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است .
می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم .
 من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است.
 بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور ...
 اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم .
                                                                                                  دوست کوه نشین تو


¤ نویسنده: دوست کوه نشین تو

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:6 صبح جمعه 86/8/11

ماه من ... غصه چرا؟

آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز 
 
مثل آن روز نخست
 
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
 
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
 
نه شکست و نه گرفت!
 
بلکه از عاطفه لبریز شد و
 
نفسی از سر امید کشید
 
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید
 
زیر پاهامان ریخت،
 
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
 
ماه من،غصه چرا؟!
        
تو مرا داری و من هر شب و روز،
 
آرزویم ،همه خوشبختی توست! 
            
 ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
 
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
 
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید
 
 یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
 
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
 
و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!
 
او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امید  نشانم میداد…              
  
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
 
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
 
معنی خوشبختی ،
 
بودن اندوه است…!
 
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
 
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغند 

 همه را با هم و با عشق بچیین
 
ولی از یاد مبر....
 
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
 
و در آن باز کسی می خواند
 
که خدا هست،خدا هست
 
وچرا غصه؟!.....چرا؟
 


¤ نویسنده: دوست کوه نشین تو

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
2371

:: درباره من ::

ماه من ....غصه چرا؟!


:: لینک به وبلاگ ::

ماه من ....غصه چرا؟!

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::